آواز آغازین: داستان آفرینش جهان در سرزمین میانه (مقدمه ای بر داستان هابیت و ارباب حلقه ها)

آواز آغازین: داستان آفرینش جهان در سرزمین میانه
در داستان «آواز آفرینش» (Ainulindalë) از کتاب سیلماریلیون، تالکین به شرح آفرینش جهان توسط ایلوواتار و آینور میپردازد. در این روایت، ایلوواتار، موجودی یگانه و بینام، آینور را از اندیشهٔ خویش میآفریند. آینور، موجوداتی فرشتهمانند و بیجسم، هر یک بازتابی از ذهن لایتناهی ایلوواتار هستند. ایلوواتار به آینور هنر موسیقی را میآموزد و از آنها میخواهد تا نوایی بزرگ بنوازند: آینولینداله، «آواز آفرینش». هر یک از آینور بخشی از این آهنگ جاودانه را مینوازند، و از تلاقی صداهایشان هماهنگی پدید میآید.
اما در میان آینور، ملکور، نیرومندترین آنان، خواستار آفرینشی بود که از خودش برخیزد، نه از ایلوواتار. او نغمهای ناسازگار را در میان آواز آفرینش نواخت، که باعث ناهماهنگی در موسیقی شد. ایلوواتار با ایجاد ملودیهای جدید، ناهماهنگی ملکور را در خود جذب کرد. در نهایت، ایلوواتار برخاست و نغمهای فراتر از درک آینور نواخت، و همه را خاموش ساخت. او فرمود: «از آوازتان، جهانی آفریدهام. هر آنچه نواختهاید، اکنون خواهد بود.» و چنین شد که آردا – جهان هستی – درون خلأ شکل گرفت.
برخی از آینور، که والار خوانده شدند، خواهان فرود آمدن به آردا شدند تا آن را به شکل نهایی درآورند، طبق نقشهٔ ایلوواتار. ملکور نیز به آردا آمد، اما نه برای بنای آن، بلکه برای به بند کشیدن آن. او خواستار پادشاهی بر آردا بود. درگیری میان او و والار آغاز شد؛ نبردی که جهان نوپا را دگرگون ساخت.
والار، در تلاش برای شکل دادن آردا، به دور سرزمین مرکزی آن گرد آمدند. آنها آمن، سرزمین جاودان، را در غرب آفریدند؛ سرزمینی روشن و زیبا، جایی که نور دو درخت مقدس – تلپریون و لورلین – بر آن میتابید. ملکور، که از روشنایی بیزار بود، پنهانی در شرق آردا دژی بنا نهاد: اوتومنو، جایگاه سرمای ابدی. او هیولاهایی دهشتناک پرورد و ارواح تاریکی را به خدمت گرفت. والار او را یافتند، جنگی بزرگ درگرفت، و سرانجام ملکور شکست خورد و به بند کشیده شد.
راهنمای خواندن کتاب هابیت و ارباب حلقه ها
در دوران اسارت ملکور، والار زمان یافتند تا زمین را آباد کنند. واردا، بانوی نور، ستارگانی عظیم آفرید که روشنیشان در دل شب میدرخشید. آن هنگام بود که الفها، نخستین فرزندان ایلوواتار، در کنار دریاچهای به نام کویویینن، بیدار شدند. اورومه، شکارچی عظیم، ایشان را یافت و به سوی آمن دعوتشان کرد. برخی پاسخ گفتند و به غرب رفتند، اما برخی دیگر در سرزمین میانه باقی ماندند.
ملکور، آزاد گشت، و با نیرنگ و لبخند، اعتماد برخی والار را جلب کرد. او به نزد الفها رفت و از میان ایشان، نژادی دیگر ساخت: اورکها، فرزندانی آلوده از روشنی الفها. سپس، با کمک عنکبوتی شیطانی به نام اونگولیانت، به آمن یورش برد. درختان را نابود کرد و گنجینهٔ والار را ربود؛ در میانشان سه گوهر مقدس: سیلماریلها، که از نور درختان ساخته شده بودند.
سرقت سیلماریلها آغازگر عصری تاریک شد. فئانور، سازندهٔ سیلماریلها، سوگند یاد کرد که آنها را باز خواهد گرداند، به هر بهایی. همراه با پسرانش، شورشی علیه والار آغاز کرد و با بسیاری از الفها، سرزمین جاودان را ترک گفتند و به سرزمین میانه بازگشتند.
و چنین بود که دوران نخست آغاز گشت: دورانی از نبردها، عشق، خیانت، و مقاومت. سرزمین میانه، اکنون خانهٔ الفها، انسانها، کوتولهها، و تاریکی بود. ملکور، که دیگر مورگوت نامیده میشد، تاج سیلماریلها را بر سر نهاد و جهان را در سایه فرو برد.
خرید مجموعۀ زبان اصلی هابیت و ارباب حلقه ها
اما حتی در تاریکی نیز، امید خاموش نگشت. از فرزندان الفها و انسانها، قهرمانانی برخاستند. آنان بودند که چراغی برافروختند در دل شبهای بلند، تا روزی، شاید روزی، خورشید بر سرزمین میانه بدرخشد.
و این، تنها آغاز است. زیرا آنچه آمد، حماسهایست که از نسلی به نسل دیگر منتقل شد و سرانجام به آن رسید که مردم سرزمین میانه آن را به نام هابیت و ارباب حلقهها میشناسند.